قلمرو زبانی: بالا: قد
میان بالا: میان قد
بر: پهلو، آغوش
برو بازو: سینه و بازو
خوش تراش: زیبا
رعنا: بلند و کشیده
فراخ: گشاده
اسب سینه فراخ: اسب کوه پیکر
پیشاپیش: جلو
اعطا: واگذاری، بخشش، عطا کردن
نشان: مدال
راهی: مسافر
دارالسّلطنه: پایتخت، در دوره صفوی و قاجار، عنوان بعضی از شهرها که شاهزاده یا ولیعهد در آن اقامت داشت.
قلمرو ادبی: نوع ادبی: پایداری
درونمایه: دفاع از میهن
پشت سر گذاشتن: کنایه از عبور کردن
قلمرو زبانی: فرزانه: دانا، خردمند
میرزا: امیرزاده
مرشد: پیر، راهنما
اذن: اجازه، رخصت
خواست: میل (هم آوا← خاست: ظاهر شد)
شوق: اشتیاق
گیرا: جذاب
جهان در «یک جهان معنی»: ممیز
کشش: جذبه
تدبیر: چارهاندیشی، چارهگری
ملک: پادشاهی
تدبیر مُلک: حکومت داری
رعیت: مردم عادی
رعیّتپروری: مردم داری
قلمرو ادبی: دست به … زدن: کنایه از اقدام کردن
یک جهان معنی: اغراق
قلمرو زبانی: طوایف: ج طایفه، قوم
ولایات: جمعِ ولایت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود؛ معادل شهرستان امروزی
نقاط: ج نقطه
قبایل: ج قبیله، قوم
مجهز: تجهیز شده
دیار: سرزمین
قلمرو ادبی: مثل كاردی: تشبیه
پهلوی این کشور: جانبخشی
به جان هم افتادن: کنایه از باهم درگیر شدن
اروپا: مجاز از اروپاییان
بر پا کردن: کنایه از راه انداختن
بوی چیزی به مشام رسیدن: کنایه از آگاه شدن
از عهده برآمدن: کنایه از توان انجام کاری را داشتن
قلمرو زبانی: هدایا: ج هدیه
بساط: گستردنی
تحرّک: جنب و جوش
لعاب: مادۀ شفاف یا رنگین که بر روی کاشی یا ظروف سفالی میدهند. در اینجا مجاز از روکش و ظاهر.
تب و تاب: خوش اندام
التهاب: شعله ور شدن و برافروختن
بختک: موجود خیالی یا سیاهی ای که بر روی شخص خوابیده میافتد؛ کابوس
بَختک وار: کابوس وار
چنبره زدن: چنبر زدن، حلقه زدن، به صورت خمیده و حلقه وار جمع شدن
سران: رؤسا
تدارک: آماده سازی
کم و بیش: تقریبا
تحت الحمایگی: وضعیت یک دولت غالباً ضعیف در تعامل با دولتی قدرتمند، در عرصۀ بین المللی که در چارچوب یک موافقت نامۀ بین المللی، اختیار تصمیم گیری آن دولت در امور سیاست خارجی و امنیّتی به دولت قدرتمند واگذار شده است.
محض: فقط
توازن: تعادل، برابری
قلمرو ادبی: باز کردن جا در دل کسی: کنایه محبوب او شدن
لعاب به رو داشتن: کنایه از ظاهری بودن
التهاب: مجازا ناآرامی، بی قراری، اضطراب
بختک وار: تشبیه
روی دربار چنبره زده بود: مجاز از درباریان
فکر … روی دربار چنبره زده بود: استعاره پنهان، (پیوسته درباریان در اندیشه حمله بودند)
دست اندازی: کنایه از تجاوز
سایه وحشت: اضافه تشبیهی
سایه انداختن: کنایه از فرا گرفتن
قلمرو زبانی: حامل: حمل کننده
زنبورک: نوعی توپ جنگی کوچک کوچک دارای دوچرخ که در زمان صفویه و قاجاریه روی شتر میبستند
قاطر: استر
مصمم: دارای عزم نیرومند
ناظر: بیننده
پاییدن: مراقب بودن
معبد: پرستشگاه، محلّ عبادت
قلمرو ادبی: گرد و غبار آسمان… بود: اغراق
تیغ کشیدن: استعاره پنهان (آفتاب مانند سرداری تیغ میکشید)
تیغ کشیدن آفتاب: کنایه از طلوع خورشید
قدم برداشتن: کنایه از راه رفتن
شور تنوره میکشید: استعاره پنهان (شور مانند آتش تنوره میکشید)
چهره در هم رفتن: کنایه از اخم کردن
شکفته شدن چهره: استعاره پنهان (چهره مانند گل میشکفت)، کنایه از شادمان شدن
کوه پیکر: تشبیه
همچون معبد: تشبیه
دل بردن: کنایه از علاقمهند کردن
قلمرو زبانی: سپیده: روشنایی بامدادی
گنجه: دومین شهر بزرگ آذربایجان
نهیب: فریاد بلند، به ویژه برای ترساندن یا اخطار کردن
صفیر: صدای بلند و تیز (هم آوا← سفیر: پیک)
توده: آنچه انب